مشعل
مشعل
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

 


مشعل

 مردی در عالم رویا فرشته ای را دید که در یک دستش مشعل و در دست دیگرش سطل آبی گرفته بود و در جاده ای روشن و تاریک راه می رفت .

 مرد جلو رفت و از فرشته پرسید: «این مشعل و سطل آب را کجا می بری؟

 فرشتـه جواب داد: «می خواهم با این مشعـل بهشت را آتش بـزنم و با این سطل آب، آتش های جهنم را خاموش کنم. آن وقت ببینم چه کسی واقعاً خدا را دوست دارد .

 

 

نشانه

راهبی کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجوی سامورایی به هم خورد: «پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده .

 راهب به سامورایی نگاهی کرد و لبخندی زد. سامورایی از این که می دید راهب بی توجه به تهدید ،

فقط به او لبخند می زند، برآشفته شد، شمشیرش را بالا برد تا گردن راهب را بزند!

 راهب به آرامی گفت: «خشم تو نشانه ای از جهنم است

 سامورایی با این حرف آرام شد، نگاهی به چهره راهب انداخت و به او لبخند زد.

 آنگاه راهب گفت: این هم نشانه بهشت .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: